اشراف عرب دختران خود را به کسانی می دادند که در قبیله و قدرت و زر و زور مثل آن ها باشند. روی این عادت دیرینه، اشراف و بزرگانی اصرار داشتند که با دختر گرامی پیامبر، فاطمه(ع) ازدواج کنند؛ غافل از آنکه این دختر با همه دختران دیگر فرق داشته و به موجب آیه مباهله مقام بلندی دارد. فاطمه(ع) به تصریح آیه تطهیر معصوم بود و شوهری جز معصوم نمی توانست داشته باشد؛ از این رو، پیامبر از طرف خدا مأمور بود که در پاسخ خواستگاران بگوید ازدواج فاطمه باید به فرمان خدا صورت گیرد.
سفارش اسلام در ازدواج، توجه به هم شأنی عروس و داماد است، و یکی از مهم ترین موارد هم شأنی، هم ترازی در ایمان و اسلام است. در جریان ازدواج حضرت فاطمه(ع) نیز افراد زیادی خواهان ازدواج با ایشان بودند؛ کسانی که از جایگاه اجتماعی یا اقتصادی بالایی برخوردار بودند، ولی همه آن ها با جواب رد روبرو شد. تقدیر الهی برای فاطمه(ع) برتر از آن بود که فکرهای مادی می انگاشتند. اصحاب پیامبر فهمیده بودند که جریان ازدواج فاطمه(ع) آسان نیست و هر فردی نمی تواند با او ازدواج کند؛ هرچند جایگاه مادی و اجتماعی بالایی داشته باشد. شوهر فاطمه(ع) باید شخصیتی باشد که از نظر کمالات معنوی و سجایای اخلاقی، پشت سر پیامبر بوده و چنین فردی کسی نبود غیر از علی بن ابی طالب(ع)، همراه همیشه پیامبر(ص) .
پاسخ های منفی پیامبر(ص) و دخترش فاطمه(ع)، و نیز توجه ویژه آن حضرت به علی بن ابی طالب(ع)، جمعی را بر آن داشت که برای این وصلت سهمی ایفا کنند. به همین دلیل روزی به در خانه علی(ع) آمدند تا او را برای خواستگاری فاطمه(ع) تشویق کنند. او در منزل نبود. دانستند که در نخلستان مشغول آبیاری است. به آن جا روانه شدند و حضرت را مشغول کار دیدند. یکی از آنان پیشنهاد خواستگاری را مطرح کرد. چشمان علی(ع) پر از اشک شد و فرمود: احساساتم را به هیجان آوردی و آرزوی دیرینه ام را بیدار کردی. به خدا سوگند فاطمه مورد خواست و رغبت من است، ولی چه کنم که دستم خالی است. آن مرد گفت: تو می دانی که همه دنیا نیز پیش خدا و پیامبرش ناچیز است و پیامبر به مال و ثروت چشم ندارد. علی(ع) کار آب دهی نخلستان را رها کرد،شترش را به خانه آورد و آن را بست و خود را برای رفتن به خانه رسول خدا(ص) آماده کرد.